توسط نشر ققنوس؛
چاپ ترجمه دیگری از رمان جدید دن براون، ماجراجویی در دهلیزهای مخوف
به گزارش كادو دونی رمان جدید دن براون با عنوان پیدایش با ترجمه مهرداد وثوقی توسط نشر ققنوس منتشر و راهی بازار نشر شد.
به گزارش كادو دونی به نقل از مهر، ترجمه رمان جدید دن بروان (Origin) با عنوان «پیدایش» با ترجمه مهرداد وثوقی، اخیرا توسط نشر ققنوس منتشر و راهی بازار نشر شده است. نسخه ای كه كتاب پیش رو از آن ترجمه شده، در سال ۲۰۱۷ چاپ شده است.
اولین ترجمه فارسی این رمان، اوایل مهرماه امسال با عنوان «خاستگاه» توسط انتشارات كتابسرای تندیس چاپ شد كه بازگردانی اش توسط حسین شهرابی انجام شده بود.
در داستان این رمان، ادموند كرش میلیاردر چهل ساله و پیشگوی قرن بیست و یكم، مدعی است كه پاسخ بزرگ ترین ابهام تاریخ بشر را پیدا كرده است؛ یعنی پاسخ این سوالات كه از كجا آمده ایم و به كجا می رویم؟ جهان ادیان به دنبال این ادعا به تكاپو می افتد و سران مذهبی همراه با میلیون ها بیننده، پای برنامه زنده ادموند كرش می نشینند. سایت ها به روز می شوند و همه چشم ها به مونتیورها دوخته شده است.
به این ترتیب، پروفسور رابرت لنگدان باید ماجرای جدید خویش را در موزه گوگنهایم بیلبائو در اسپانیا دنبال كند. همه آثار هنری، معماری، اماكن، نظریه های علمی و نهادهای اشاره شده در این رمان، واقعی هستند. رابرت لنگدان، شخصیت اصلی رمان های «كد داوینچی»، «فرشته ها و شیاطین»، «دوزخ» و «نماد گمشده» دن براون و این كتاب جدید است كه بعنوان یك استاد نمادشناسی درگیر ماجراهای مرموز و مختلفی درباره ادیان، نشانه ها و اسطوره ها می گردد.
جملات ابتدایی رمان «پیدایش» بدین سان هستند: «همچنان كه قطارِ چرخ دنده ای قدیمی مسیرش را در سربالایی سرگیجه آور چنگ می زد، ادموند كرش به قله دندانه دار بالای سرش نگاه كرد. در دوردست، صومعه سنگی بزرگ، كه در سینه صخره ای شیبدار بنا شده بود، در هوا معلق به نظر می رسید، گویی با قدرت جادو به آن پرتگاه عمودی جوش خورده بود.
این پرستشگاه جاودانه، واقع در كاتالونیای اسپانیا، بیشتر از چهار قرن می شد كه نیروی بی امان جاذبه را تحمل كرده و از هدف اصلی اش هیچگاه پا پس نكشیده بود: جداسازی ساكنانش از دنیای امروزی.
كرش با خود گفت دست بر قضا آنها اولین كسانی اند كه از حقیقت آگاه می شوند؛ و به فكر افتاد كه چه واكنشی نشان می دهند. به گواه تاریخ، مخوف ترین آدم های روی زمین داعیه رهبانیت داشتند... بخصوص زمانی كه خدایانشان تهدید می شدند. حالا من آمده ام نیزه ای آتشین به لانه زنبور پرتاب كنم.» در این رمان، لنگدان به موزه گوگنهایم آمده است چون بناست كشفی مهم كه گفته شده علم را زیر و رو خواهد نمود توسط ادموند كِرش اعلام گردد.كرش در گذشته از دانشجویان لنگدان در هاروارد بوده است. برنامه ای كه كرش تدارك دیده ناگهان تبدیل به یك آشوب می گردد و كشف پرارزش این میلیاردر در معرض نابودی قرار می گیرد. مانند روان رمان های پیشین، جان لنگدان به خطر افتاده و به ناچار باید فرار كند. حالا علنی كردن اسرار اختراع كرش به عهده اوست. بنابراین باید قدم به راهروهای تاریك اماكنی بگذارد كه مربوط به انجمن های قدیمی و قرون وسطایی اروپا هستند و ریشه شان در كاخ سطنتی اسپانیاست...
در قسمتی از رمان «پیدایش» می خوانیم:
وقتی مطمئن شد فونسكا دیده كه دارد دعا می كند، با احتیاط زیاد به جلو خم شد، دستش را توی كت چرمی ادموند برد و گوشی فیروزه ای بزرگش را برداشت.
سریع نگاهی به پشتش انداخت و دید فونسكا همچنان مشغول صحبت است و بیشتر از آن كه لنگدان را ببیند توجهش به آمبراست. آمبرا هم نشان می داد درگیر تماس تلفنی اش است و این پا و آن پاكنان از فونسكا فاصله می گرفت.
لنگدان نگاهش را به گوشی ادموند برگرداند و نفسی از سر آسودگی خیال كشید.
یك كار دیگر مانده.
آهسته خم شد و دست راست ادموند را بلند كرد. دستش سرد شده بود. بعد گوشی را به انگشت های ادموند نزدیك كرد و انگشت اشاره اش را روی ناحیه تشخیص اثر انگشت گذاشت.
گوشی تیك كرد و قفلش باز شد.
لنگدان صفحه نمایش را سریع پایین كشید تا به منوی تنظیمات رسید و خصوصیت حفاظت از رمز عبور را غیرفعال كرد. بدون رمز باشد. بعد گوشی ا توی جیب كتش گذاشت و پتو را دوباره روی ادموند كشید.
***
صدای جیغ آژیرها از دور به گوش می رسید و آمبرا تك و تنها وسط تالار خلوت ایستاده بود، موبایلش را كنار گوشش گرفته بود و وانمود می كرد سرگرم گفتگوست؛ در تمام این مدت، مواظب نگاه های فونسكا هم بود.
زود باش، رابرت.
یك دقیقه پیش پروفسور آمریكایی، به دنبال آن كه آمبرا گفتگوی اخیرش با ادموند كرش را با او در بین گذاشته بود، سرتیر دست به كار شده بود. آمبرا به لنگدان گفته بود كه دو شب پیش با ادموند، در همان سالن، تا دیروقت درگیر جزئیات نهایی نمایش بوده كه ادموند استراحت داده بوده تا سومین اسموتی اسفناج آن شبش را بخورد. آمبرا متوجه شده بود كه ادموند خیلی خسته به نظر می آید.
به ادموند اظهار داشته بود: «ادموند، از من می شنوی گمان نكنم این رژیم گیاه خواری به دردت بخورد. رنگ و رو به صورت نداری، خیلی هم لاغر شده ای.»
این كتاب با ۶۰۸ صفحه مصور، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۷۵ هزار تومان انتشار یافته است.
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب