در نقد و بررسی خیابان لوگاوینا مطرح شد؛
روایتی مستند از جاری بودن زندگی در اوج جنگ
به گزارش کادو دونی، رضا نمازی مترجم خیابان لوگاوینا در رابطه با این کتاب اظهار داشت: این کتاب بیشتر در مورد زندگی، امید و تلاش ساکنان لوگاوینا در طول سه سال و نیم جنگ و محاصره است.
به گزارش کادو دونی به نقل از مهر، آیین رونمایی و نقد و بررسی کتاب «خیابان لوگاوینا» در فرهنگسرای اشراق برگزار گردید.
در این برنامه که با حضور میثم رشیدی دبیر نشست و فعال حوزه کتاب، رضا نمازی مترجم و محمدمهدی حیدری کارشناس حوزه بالکان همراه بود، کارشناسان ضمن رونمایی از این کتاب، در رابطه با آن به بحث و گفتگو پرداختند.
«خیابان لوگاوینا» راوی ایستادگی مردم بوسنی در طول جنگ با صرب ها و تلاش آنها برای زنده ماندن و زندگی کردن در یک محاصره طولانی و ضدانسانی است.
این کتاب با ترجمه رضا نمازی، در ۲۷۲ صفحه و با قیمت ۲۸۰ هزار تومان توسط نشر ثالث به بازار نشر عرضه شده است.
متن مشروح این نشست در ادامه می آید؛
رشیدی: نویسنده کتاب خبرنگاری است که تصمیم می گیرد بخشی از جنگ را در یک خیابان زیر نظر بگیرد و شرایط زندگی در جنگ و پس از آنرا بررسی کند. به سبب مشاهده دقیق این نویسنده در ایام جنگ و بعد از آن، روایت بسیار خواندنی ای در این کتاب به مخاطب عرضه شده است. من مطمئن هستم پس از پایان این نشست، کنجکاو شده و به دنبال مطالعه کتاب خواهید بود. در رابطه با آقای رضا نمازی مترجم خوب و خوش سلیقه کتاب خیابان لوگاوینا هم باید بگویم ایشان کتاب را خیلی خوب و روان ترجمه کرده اند و به همین خاطر باید از ایشان تشکر کنم. ممنون می شم که به ما بگویند اساساً چرا این کتاب را انتخاب کردید و در مورد سفری که به بوسنی داشتید پیش از ترجمه کتاب به ما توضیح دهید.
نمازی: در رابطه با چگونگی آشنایی خودم با نویسنده این کتاب باید بگویم که خیلی در حیطه کاری من نبوده و من به سبب تمایلی به حوزه ایرانشناسی و همینطور منطقه بالکان و کشور بوسنی داشتم و اشتراکات فرهنگی زیادی که مابین ما و این منطقه بود، بسمت ترجمه این کتاب رفتم. یکی از آن اشتراکات فرهنگی چند تن از شعرای فارسی زبان هستند که در بالکان زندگی می کردند و حتی امروز هم می توانیم نشانه هایی از زبان فارسی را در آنجا ببینیم. هنوز که هنوز است در قسمت های قدیمی شهرسارایوو مثل بازار و روی دیوارهای آن، ابیاتی از خیام به زبان فارسی به چشم می خورد. برخی از شاعرهای فارسی زبان مثل فوزی موستاری که منظومه بلبلستان را به تقلید از بهارستان جامی و گلستان سعدی سروده، اینجا ساکن بوده است. از نظر سیاسی هم رابطه ما با این منطقه، بیشتر به خاطر جنگی که پس از سال ۱۹۹۰ صورت گرفته بود شکل گرفته است. با تمام اینها بالکان برای ما ایرانیان هنوز منطقه ای ناشناخته بحساب می آید. علل زیادی برای این مسأله وجود دارد که چرا این منطقه برای ما غریبه است، اما اگر بخواهم به مسأله ای اشاره کنم که مورد علاقه خود من هم هست، ترجمه نشدن کتاب هایی از این کشور به زبان فارسی است. انگیزه اصلی من برای ترجمه این کتاب، این موضوع بود. احساس کردم این اتفاق، با عنایت به شناختی که از کارهای خانم باربارا دمیک داشتم، کار خوبی است و زمینه این آشنایی را فراهم خواهد نمود.
حیدری: بوسنی کشوری است در قلب اروپا که بسمت شرق گرایش دارد. ما دو تا کشور در کل اروپا داریم که مردمان مسلمان بومی دارند؛ یعنی مردمی که اروپایی هستند، مهاجر نیستند و به آنها اصطلاحاً «چشم آبی» می گویند؛ بوسنی و آلبانی. مردم این منطقه مسلمان بومی هستند. تاریخ دقیق این که اینها از چه زمانی مسلمان شدند، چندان مشخص نیست. یک روایتی می گوید دراویش ایران در گذشته برای کار و تجارت و تبلیغ وارد بوسنی شدند و آنجا اتراق کردند و ماندند و فعالیت کردند. با واسطه حضور همین دراویش تکایای خیلی زیادی در بوسنی برقرار است و اتفاقاً یکی از معروف ترین تکیه های کل دنیا در خیابان لوگاونیا است و تا هنوز زنده است. یعنی در آن مراسم برگزار می گردد و مسلمانان در آن فعال می باشند. شبکه بزرگی از مسلمانان به آنجا می آیند و مراسم دارند. اسلام به شکل رسمی با ورود عثمانی به بوسنی وارد آن منطقه شد و پس از عقب نشینی عثمانی مردم آن منطقه مسلمان ماندند. یعنی دین شان را حفظ کردند و تلاش کردند مسلمان بمانند. حالا زمان با هزاران سختی گذشت تا زمان آمدن یوگوسلاوی رسید. آقایی به نام «مارشال تیتو» آمد و کشورهای منطقه را با هم یکی کرد و کشوری به نام یوگسلاوی را به وجود آورد که شامل ۶ جمهوری مختلف بود؛ همچون بوسنی، اسلوونی، کرواسی، مقدونیه، صربستان و مونتنگرو. برنامه مارشال تیتو برای یوگسلاوی، کنار گذاشتن اعتقادات دینی و ترویج ملی گرایی و ناسیونالیسم بود. مردم بوسنی یا صرب ارتدکس، یا کروات کاتولیک و یا بوسنیایی مسلمان هستند. این ها ۷۰ سال با هم مانند یک حکومت ماندند. پس از جنگ جهانی دوم، جنگ سرد و فروپاشی شوروی سابق این ۶ جمهوری آغاز به فروپاشی و تجزیه شدن کردند.
رشیدی: بر چه اساسی تجزیه شدند؟
حیدری: مناطقی که بیشترین صرب ها را داشتند در چارچوب صرب ها به صربستان تبدیل شدند. کرواسی چون کروات های بیشتری داشت، شد کرواسی. مدتی جنگ هایی در گرفت و حالا نوبت بوسنی بود که برای استقلال خودش تلاش کند. مسلمان های بوسنی چهل و چند درصد کل مردم را تشکیل می دادند؛ بنابراین وقتی کشور بوسنی شکل گرفت، بقیه کشور شدند صرب های بوسنی و کروات های بوسنی. مسلمان ها، صرب ها و کروات های بوسنی یک تصمیم تاریخی گرفتند. آنها باید تصمیم می گرفتند که هرکدام به کشور می پیوستند، مثلا کروات ها به کرواسی و صرب ها به صربستان، یا این که همه در کنار هم یک کشور را تشکیل می دادند؟ در این صورت مسلمان های بوسنی باید بعنوان یک اقلیت به صربستان یا کرواسی می پیوستند و بعنوان یک اقلیت در آن زندگی می کردند. ازاین رو یک همه پرسی برقرار شد و تقریبا ۹۸ درصد از شرکت کنندگان، گفتند که ما می خواهیم یک کشور واحد با اقوام مختلف همچون مسلمان، صرب و کروات باشیم. پس از این همه پرسی نهادهای بین المللی فورا استقلال بوسنی را همچون سازمان ملل، اتحادیه اروپا و آمریکا قبول کردند و این آغازی بود بر درگیری های داخلی بوسنی. سال ۱۹۹۲ بود که صرب های بوسنی ضد مسلمان های بوسنی جنگی را شروع کردند؛ جنگی که سه سال و نیم طول کشید.
هدف صرب ها این بود که تمام مسلمان های بوسنی را از بین ببرند؛ حالا یا آنها را مجبور به کوچ کنند یا آنها را بکشند. دو رئیس جمهور کرواسی و صربستان هم روی دستمال کاغذی نقشه کشورهای جدید را کشیدند و گفتند از اینجای بوسنی مال تو، از اینجای بوسنی مال من! یعنی بوسنی را بین خودشان تقسیم کردند. در این شرایط بود که جنگ بوسنی آغاز شد. پایتخت بوسنی که سارایوو بود، سه سال و نیم تحت محاصره صرب ها بود. مختصات سارایوو طوری است که با کوه ها محاصره شده است. دور تا دورش را کوه گرفته است. صرب ها روی تمام کوه ها حضور داشتند و با تک تیرانداز و خمپاره انداز هر کسی را که درون شهر تردد داشت می زدند. تقریبا در سه سال و نیم جنگ، ۱۵ الی ۱۸ هزار نفر شهید شدند؛ در شهر خیلی خیلی کوچکی که اندازه یک منطقه تهران است. فقط نزدیک هزار و ۶۰۰ کودک در این دوره کوتاه به شهادت رسیدند.
رشیدی؛ آقای نمازی! یکی از خصوصیت های متن خانم باربارا دمیک اینست که حقیقت ها را می گوید و همین سبب می شود که مخاطب با آن همزادپنداری کند. یعنی این طور نیست که هرکاری بکند برای غمگین کردن مخاطبان. او طوری خیابان لوگاوینا را برای ما تصویر می کند که ما خودمان را وسط آن خیابان می بینیم. کار شما بعنوان مترجم در انتقال این حس و حال چقدر سخت بود؟
نمازی: یکی از خصوصیت های خانم دمیک این هست که حقیقت ها را خیلی دقیق و جزئی و کامل روایت می کند و خواننده کتاب به صورت کامل از وقایع با خبر می شود. حقیقت اینست که این کتاب بیشتر در مورد زندگی، امید و تلاش ساکنان لوگاوینا در طول سه سال و نیم جنگ و محاصره است. یک مرتبه در یک بعدازظهر، وارد خیابان لوگاوینا شدم که شیب خیلی تندی بسمت بالا داشت. همین ظور که راه می رفتم محو خانه ها و مغازه ها شده بودم. به دنبال آثار تاریخی و باستانی یا یک نشانی می گشتم که خانم دمیک را ترغیب به نوشتن این کتاب کرده باشد، اما چیزی جز دو تابلو از خیابان لوگاوینا پیدا نکردم. در واقع این کتاب از زندگی مردم، خانه هایشان و ارتباطی که ساکنان آن برای زنده ماندن با هم داشتند، برگرفته شده است. مردمی که تلاش می کردند با وجود شلیک تک تیراندازها به پنجره خانه هایشان، امید خویش را از دست ندهند. خانم دمیک روزنامه نگاری جسور بود که طی سفر به کره شمالی، کشور تبت و سارایووی تحت محاصره، روایتهای جذاب و شیرینی را از اتفاقاتی که می دید ثبت می کرد. البته که لحظات دلخراش هم روایت کرده است، اما هیچ گاه دنبال جلب توجه به واسطه نمایش این تلخی ها نبوده است. بیشتر روایتهای او جذاب و شیرین است؛ و نشان از اینکه زندگی جاری است.
رشیدی: در قسمت روایت جنگ هم می بینیم که حواس اصلی مردم بیشتر به زندگی است. آنها از پنجره اتاق شان حتی تک تیراندازها را می بینند، اما امیدشان را از دست ندادند و دنبال چاره ای بودند که جلوی این اتفاق را بگیرند. این در مقایسه با روایتهای جنگ در دیگر کشورها، خیلی قابل توجه است. آقای حیدری! لطفاً بفرمایید که چرا ایران با توجه به این فاصله جغرافیایی، وارد جنگ شد و سبب پیروزی حکومت مسلمانان شد؟
حیدری: ابتدا یک نکته در رابطه با مقاومت مردم بوسنی بگویم. شرایط زندگی در زمان جنگ شرایطی بدون آب، برق، گاز و غذا در دمای منفی ۳۰ درجه بوده است. مردم برای گرم ماندن، کمدها و درب های چوبی خویش را به آتش می کشیدند. بیشتر غذای آنها کنسروهای باقی مانده از زمان جنگ ویتنام بود که توسط آمریکایی ها ارسال شده بود. یکی از ایرانی های حاضر در زمان جنگ که به مدت دو سال در زمان جنگ بوسنی فعالیت داشته، تمام این وقایع را تایید می کند. خاطرات ایشان با روایتهای خانم دمیک، باآنکه دو نگاه و زاویه متفاوت دارند، خیلی شبیه به هم هستند. این که مردم در این شرایط زندگی می کردند و خیابان لوگاوینا را نمادی از تمام بوسنی توصیف نمودند، همان چیزی است که من قبلاً از این منطقه شنیده و خوانده بودم.
و اما در رابطه با سوال تان؛ کمک های ایران به بوسنی از ماه سوم جنگ آغاز شد. درخواست کمک ها هم از جانب بوسنی آمد. بوسنی ها چون کشورشان اروپایی بود، ابتدا سراغ کشورهای اروپایی رفتند، اما کمکی فرستاده نشد. بعد به سراغ آمریکایی ها رفتند و خواستند که برای خاتمه جنگ کمک نماید، اما باز هم اتفاقی نیفتاد. بعد سراغ کشورهای اسلامی مثل ترکیه، عربستان، پاکستان، مالزی و… رفتند که آنها هم هیچ کمکی نکردند. شرایط هم مدام سخت تر می شد؛ چون یک دهم مردم کشور در جنگ کشته شده بودند. همین هم اکنون جنگ غزه را درنظر بگیرید؛ با عنایت به حملات گسترده اسرائیل، هنوز یک دهم جمعیت غزه به شهادت نرسیده اند اما در جنگ بوسنی ظرف کوتاه ترین زمان، یک دهم مردم شهید شدند؛ بدون این که صدا از جایی بلند شود. با عنایت به این شرایط بود که ایران تصمیم گرفت به بوسنی کمک نماید که این کمک تا آخر جنگ هم ادامه داشت. عمده ترین کمک ها هم شامل مواد غذایی، دارو و سلاح بود. مهم ترین اتفاقی که ایران در این جنگ رقم زد، زمانی بود که شهر کاملا در محاصره بود. به خاطر همین محاصره رفت و آمد و ارسال کمک ها خیلی سخت بود. یک فرودگاه در قسمت غربی شهر قرار داشت که مردم برای خروج از شهر باید از این فرودگاه استفاده می کردند. سازمان ملل این اجازه را نمی داد که مردم از راه فرودگاه از منطقه خارج شوند؛ با نورافکن آنها را برمی گرداند و گاهی هم با نورافکن به صرب ها اطلاع می داد و تک تیراندازهای صرب مردم را به شهادت می رساندند.
در این زمان ایران پیشنهاد ساخت یک تونل زیر باند را عرضه داد، اما با مخالفت رو به رو شد. بوسنی می گفت زیر شهر پر از آب و دره است، به همین خاطر نمی توان خیلی زمین را کند و پایین رفت. از طرفی اگر عمق تونل زیرزمینی خیلی بالا باشد، باند فرودگاه فرو می ریزد. در نهایت یک ایرانی که پدرش هم مقنی بود، با مشورت ها و بررسی های زیاد، این کار را انجام داد. تونلی زیر باند فرودگاه کنده شد و راه اندازی شد و این تونل امروز هم به اسم تونل امید وجود دارد. چون غذا و دارو را از راه این تونل به مردم انتقال می دادند و جزو آثار مهم این شهر است. حتی رئیس جمهور کشور از این تونل تردد می کرد. این کار یکی از مهم ترین اقدامات ایران در جنگ بوسنی و جهت کمک به مردم آن بود.
رشیدی: آقای نمازی! برای خود شما کدام یک از بخش های کتاب جذاب تر بود؟
نمازی: یکی از بخش های جذاب کتاب برای من، بخش اساتید نوآوری است. این بخش توضیح می دهد که مردم بوسنی در آن شرایط سخت با کمک های غذایی سازمان ملل و مواد غذایی که داشتند، برای خودشان کیک درست می کردند و جشن می گرفتند. مثلا برایم جالب بود همچون چیزهایی که برای مردم بوسنی در طول جنگ مهم بود، قهوه و سیگار بوده است. آنها به سبب نبود قهوه در زمان جنگ، عدس را می سوزاندند و پودر می کردند و فقط به خاطر ظاهر آن که به شکل قهوه در می آمد، از آن استفاده می کردند. در زمان جنگ بوسنی، فقط کارخانه های قهوه و سیگار فعال بودند. اهمیت قهوه و سیگار در بوسنی آنقدر زیاد است که برای آن یک ضرب المثل هم دارند؛ «قهوه بدون سیگار، مثل مسجد بدون مناره است!». شاید برایتان جالب باشد که یکی از اقلام کمک ایران به بوسنی، سیگار بوده است. مردم بوسنی می گویند «دنیا به ما کمک کرد سیر بمیریم، ایران به ما کمک کرد که زندگی کنیم». یکی از آن کسانیکه در کنار مردم بوسنی بود و هر کمکی که از دستش برآمد برای این مردم کرد، شهید حیدری بود. ایشان یکی از چهره های برجسته این جنگ بود که یک سال در شهر ایسکو بوسنی، نزدیک ترین شهر به لوگاوینا، مستقر بودند و جهت کمک به مسلمان های بوسنی تلاش می کردند. در نهایت به خاطر همین تلاش ها بود که توسط کروات ها به شهادت رسیدند. خوب است که مردم ما این کتاب را بخوانند و بدانند که کشور ما در هر جایی که توانسته در کنار مظلومین و محرومین بوده است. مردم باید از کارهای درستی که کشور ما و نظامیان ما انجام دادند آگاه بشوند و به آن افتخار کنند. تمام تلاش من در این کتاب این بود که این تاریخ مشترک بین ایران و بوسنی را روایت کنم.
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب