مرضیه نفری مطرح كرد؛
نویسنده جزع آرزوها خانواده را بستر روایت قرار داده است
به گزارش کادو دونی، یک نویسنده اظهار داشت: نویسنده کتاب جزع آرزوها خانواده را بستر روایت قرار داده است. نویسندگان هنگام پی ریزی متن نمی توانند از باورهای محیط فرهنگی خود استفاده نکنند.
به گزارش کادو دونی به نقل از مهر، انجمن ادبی خورشید در بیست وهفتمین نشست خود به بررسی مجموعه آثار فاطمه نفری، یکی از اعضای انجمن پرداخت. رمان های این نویسنده برای نوجوان ها نوشته شده اند.
در این جلسه مریم مطهری راد، سیده فاطمه موسوی، مرضیه نفری، معصومه امیرزاده، سیده عذرا موسوی و سمیه عالمی به نقد و بررسی رمان های «زمستان بی شازده» از نشر «سوره مهر»، «بی تابی آرزوها» از نشر «کتابستان»، «نگهبان سرو» از نشر «جمکران» و «گزارش های امیر، پسر عاشق» از نشر «قدیانی» پرداختند.
مریم مطهری راد با اشاره به «زمستان بی شازده» اظهار داشت: «زمستان بی شازده داستان نوجوانی است با راوی اول شخص ناهم جنس که در همان صفحه اول، اطلاعات لازم را درباره ی راوی، سرگرمی و کار و فضای زندگی اش به مخاطب می دهد. فضاسازی درست، تصویری و گیرا از خاصیت های خوبی است که در سرتاسر داستان به چشم می خورد، اما راوی ناهم جنس گاهی به لحاظ جزئی نگری زیاد و گرایش به نگاه دخترانه از قالب انتخابی نویسنده خارج می شود.
وی افزود: پیرنگ این داستان سه کلیدواژه «کبوتر»، «میکروفیلم» و «عشق» را در خود بافته است که اگر دوتای اول را از آن بگیریم، داستان بطور کلی محو می شود، اما درباره ی عشق این اتفاق نمی افتد. عشق «رضا» ی نوجوان به «شیرین» ضعیف است، ولی وجود دارد. بااینکه این احساس لطیف و انگیزه بخش می توانست یاری رسان نوجوانانی که قصه را می خوانند باشد، ولی با به حاشیه کشیده شدن جریان، از لطف و اثربخشی می افتد.
وی اضافه کرد: کبوتر، انتخاب جالب و هوشمندانه ای برای قصه پردازی است که نویسنده توانسته به درستی از آن برای پرداخت شخصیت قهرمان بهره بگیرد و موقعیت اجتماعی محله را نشان دهد. هم چنین این انتخاب پلی شده برای نشان دادن منظومه ای از شخصیت ها که حول قهرمان می گردند و بر زندگی وی تأثیر می گذارند.
مطهری راد اظهار داشت: میکروفیلم، کلیدواژه ای است که با ورود آن به داستان، تعلیق های پی درپی و خرده روایت های درست شکل می گیرد. تعلیق داستان پس از رونمایی از میکروفیلم به وضوح و با فاصله نسبت به پیش از آن خودنمایی می کند و داستان را که تشنه حادثه بود، سیراب می کند. خرده روایت ها یکی بعد از دیگری ایده ناظر داستان را جلو می برند و کشش داستانی را در موقعیت به جایی، به اوج و فرود می کشانند.
وی اضافه کرد: نکته قابل تأمل این است که ماجرای میکروفیلم از صفحه ۶۶ کتاب شروع می شود که لحظه روایت داستان نیز همین جاست. در حقیقت از صفحه ۶۶ داستان به دو بخش تقسیم می شود؛ بخش پیش از آنکه فقط به ذکر حال و هوا می پردازد و بخشی که داستان در آن آغاز می شود، اوج و فرود می یابد و تمام می شود. بنظر می رسد شروع ماجرای میکروفیلم می توانست شروع مناسبی برای داستان باشد. آن چه قبل از این ماجرا رخ می دهد، به آسانی قابل حذف است و با گذشته گویی مختصر، ادای مطلب می شود.
وی افزود: نکته دیگر در بحث میکروفیلم، پایان بندی داستان است. ازآنجاکه میکروفیلم بار تعلیقی زیادی در داستان به دوش می کشد و نویسنده با این جریان، کشش بسیار خوبی در بدنه کار ایجاد کرده، انتظار میرفت پایان بندی هم به درستی داستان پردازی اجرا می شد و دست پری از ماجرا داشت؛ اما راز موجود در میکروفیلم این انتظار را خاموش می کند و افسوسی برای مخاطب باقی می گذارد.
وی اضافه کرد: مطمئناً اگر در پروسه فرود داستان و رمزگشایی از میکروفیلم بجای اطلاعات خنثی، خبری حیاتی در آن نهفته بود، سرنوشت داستان به آسانی عوض می شد. آن وقت بود که پس از اتمام داستان زمستان بی شازده، داستان دیگری شروع می شد و تخیل مخاطب، ادامه آنرا رقم می زد. این خبر می توانست نجات بخش آیندگان باشد یا اطلاعاتی مخفی از یک قیام ملی که پیش رو بود. در این صورت زمستان بی شازده می توانست داستان تمام عیاری باشد.
در ادامه فاطمه موسوی اظهار داشت: فاطمه نفری نوجوان را خوب می شناسد و برای همین نوجوانانی که در داستان هایش به تصویر می کشد، رفتاری بطورکامل طبیعی و منطقی دارند. در کتاب زمستان بی شازده نیز همین اتفاق افتاده است. رضا کنش ها و واکنش هایی بطورکامل طبیعی و مناسب حال و هوای سنی اش دارد. حتی کمک به مهندس و زندانی شدن او و یا مشکل پدر برای خرید موتور و فروش حلقه مادر نیز موجب نمی شود که رضا رفتار و افکار طبیعی نداشته باشد. دوستان او نیز چه در تهران و چه در ورامین همین گونه اند.
وی اضافه کرد: رضای عاشق کبوتر، پسر کاری، عزتمند و کله شقی است که برای رسیدن به هدفش تلاش می کند. وقتی پدر نیست، می کوشد که از بار نگرانی و تهیدستی مادر کاهش دهد، اما در عین حال در مقابل حرف زور می ایستد و برای خرید کبوترهایی که دوستشان دارد کار می کند. هوای خواهرهایش را دارد، عصای دست مادر و دل نگران پدر است، اما شیطنت ها و کارهایش گاهی موجب دردسر پدر و خانواده نیز می شود.
وی افزود: نویسنده بارها توانسته در این داستان نقش حمایت گری رضا را به خوبی به تصویر بکشد. کمک های وی به «زهراخانم»، همسر مهندس، بعد از زندانی شدن او و هواداری اش از «ننه اصغر» از این دست است.
وی اضافه کرد: نویسنده در خلق شخصیت هایی چون «فرید» و ننه اصغر هم به خوبی عمل کرده است. گرچه تصویر اولیه ای که به مخاطب ارائه می شود در حد تیپ است، اما در نهایت نویسنده موفق می شود با آشنایی-زدایی، تصویر متفاوتی از آنها ارائه نماید.
وی اظهار داشت: فریدی که پسر یک ساواکی است، اوضاع محله را رصد می کند و به پدر گزارش می دهد و در حقیقت بازوی خبری پدر در محله است، اما در موقعیت های بعدی پسری است که تلاش هایش برای دوستی با پسرهای محل ناموفق مانده و بعد از آن پی می بریم که او از داشتن پدر و مادری اینچنین ناراضی است و دوست دارد که از پیله تنگی که برایش تنیده اند بیرون بیاید. آنقدر که در موقعیت های مختلف، دل خواننده برای فرید و تنهایی اش به رحم آمده و با او هم ذات پنداری می کند.
وی افزود: ننه اصغر هم پیرزنی تنها و آلزایمری است که فکر می کند پسرهای محل همان پسر از دست رفته اش هستند و همین مسأله، زمینه سوءاستفاده پسرها از او را فراهم می آورد. رضا که برای پشتیبانی از ننه وارد گود شده، شاهد رفتارهای وسواس گونه اوست، اما در نهایت پی می برد که ننه اصغر می داند که او پسرش نیست. البته نویسنده موفق نشده از پس تیپ هایی چون «حسن قصاب» با آن سبیل چنگیزی، «محسن» پسر قلچماق ورامینی، پدر و مادر فرید و مأموران ساواک به خوبی بربیاید.
وی اضافه کرد: نکته دیگری که حائز اهمیت می باشد، فضاسازی کم جان داستان است. ما تصویر روشنی از تهران و ورامین در داستان نمی بینیم و مسأله ای که می توانست نقطه قوت داستان باشد و تصویر روشنی از ورامین و تهران آن زمان به خواننده؛ خصوصاً خواننده نوجوان ناآشنا با تاریخ ارائه بدهد، مغفول مانده است. تصویرسازی شخصیت ها نیز دقیقاً به همین آفت مبتلا هستند. ما دقیقاً نمی دانیم رضا چندساله و چه شکلی است. حتی تا اواخر داستان تصویر روشنی از او نداریم و از زبان ننه اصغر می شنویم که چشم-هایش زاغ است. پدر، ننه، ریحانه، مادر و باقی شخصیت ها نیز همین گونه اند. این که مادر کجایی است و چرا در ورامین بی قوم و خویش و تک و تنهاست هم مشخص نمی گردد.
وی اظهار داشت: مساله دیگر، نوع گفتار و لحن شخصیت هاست که چندان تفاوتی با یکدیگر نمی کنند و حدودا همه مانند هم سخن می گویند. ماجراهای فرعی نیز تا یک سوم پایانی کتاب بسیار خلوت هستند. هرچند ماجرای میکروفیلم کشش خوب و قابل قبولی برای ادامه داستان به خواننده داده است، اما خواننده بعد از اطلاع از محتویات میکروفیلم پر دردسر، احساس سرخوردگی می کند.
در ادامه مرضیه نفری به سراغ نخستین رمان این نویسنده، «بی تابی آرزوها» رفت و اظهار داشت: رمان جزع آرزوها تنها رمان فاطمه نفری است که شخصیت اصلی آن نوجوان دختر است. در این داستان، قصه «آرزو» یی را می خوانیم که گرفتار بحران هویت در نوجوانی است، بتازگی با فضای مجازی آشنا شده و احساسات جدیدی را تجربه می کند. همه این ها دست به دست هم می دهند که داستان پرتلاطم و پر تعلیقی روایت شود.
وی اضافه کرد: خانواده، مدرسه، رسانه های جمعی و دولت، زمینه های لازم را برای کسب هویت اجتماعی فراهم می سازند. نویسنده در این کتاب خانواده را بستر روایت قرار داده است. نویسندگان هنگام پی ریزی متن نمی توانند از باورهای محیط فرهنگی خود استفاده نکنند. فاطمه نفری هم در جزع آرزوها بیش ترین استفاده را از باورها و ساختارهای محیط پیرامون خود داشته است. آرزو دلش می خواهد مستقل باشد و آزادی را تجربه کند. حال و روزش تغییر کرده و همین عدم تعادل موجب ایجاد تضاد در خواسته هایش شده و درحقیقت نمی داند چه می خواهد. از طرفی پدر و مادر خودرا دوست دارد و از طرف دیگر از سخت گیری های آنها به تنگ آمده و یا با نظراتشان مخالف است و بنا بر این مدام با آنها درگیر می شود. نویسنده با زیرکی دو خانواده متفاوت را خلق کرده است. خانواده عمو فرهیخته طور هستند و خانواده آرزو سنتی. مقایسه هایی که میان دو نوع تربیت و خانواده به انجام می رسد، مسیر را برای خواننده روشن می کند.
وی افزود: به علت اشراف نویسنده، شخصیت پردازی ها دقیق انجام شده و نویسنده توانسته به دنیای آرزو نزدیک شود. آرزو باورپذیر شده و خواننده می تواند با او همراه شود. سیر تکاملی قهرمان داستان از ناپختگی به پختگی، کشمکش بین دنیای واقعی و مجازی، عشق و نفرت یا سایر تنش هایی که از نظر عاطفی یا اخلاقی جذابیت دارند، در داستان به تصویر کشیده شده است و این فرصت را برای خواننده فراهم نموده که علاوه بر لذتی که کسب می کند، بیاموزد. تغییر مهم تری که در پدر و مادر رخ می دهد، تغییر در رفتار و دیدن مختصات نوجوانی است. نویسنده، خانواده را به عنوان محوری ترین رکن تربیت مطرح کرده و عشق ورزیدن به نوجوان را به عنوان یکی از ضروری ترین راهکارهای کنترل بحران هویت در نوجوانی ارایه داده است.
وی اضافه کرد: الگوی رمان، «جست و جو کردن و متحول شدن» است. این مسأله به همه جای داستان تسری یافته است. آرزو در سفری که دارد، به شناخت دقیق خانواده، تشخیص دوستان حقیقی و لطمه هایی که فضای مجازی دارد می رسد. «امید» به مسابقات ورزشی راه پیدا می کند. «غزل» نوپا در آخر داستان، راه می رود. «سحر» تحقیق ها و بررسی هایش را کرده و مقرر است به خواستگارش جواب مثبت بدهد. «شهلا» درسش را از رابطه ای که از ابتدا با اطلاع خانواده پسر نبوده، گرفته و باید پا روی دلش بگذارد. پدر از تردیدها و بدگمانی هایش گذر کرده و پذیرفته که کامپیوتر به عنوان نماد دنیای دیجیتال وارد فضای خانه شان بشود.
وی اظهار داشت: در نگاه نویسنده رستگاری امکان دارد و این جهان بینی را می توان در آثار او مشاهده کرد. در قرن بیستم الگوی خیلی از داستان ها «جست وجو کردن - نیافتن» است. این نگاه بدبینانه -به قول خیلی ها واقع بینانه- دیدگاهی است که بر بسیاری از آثار هنری سایه افکنده است، اما نویسنده در آثارش الگوی «جست وجو کردن و یافتن» را نهادینه کرده و امید را به عنوان مهم ترین انگیزه حرکت نوجوان، زنده نگهداشته است. همانطور که «نورتراپ فرای» در کتاب «کالبدشکافی نقد» خاطرنشان می سازد که «در میان تمامی فرم های ادبی، رمان نزدیک ترین فرم به رؤیای برآورده شدن آرزوست و بنا بر این در هر عصری طبقه اجتماعی یا طبقه اندیشمندِ حاکم گرایش به انعکاس آرمان های خود در شکلی از رمان دارد.
وی اضافه کرد: نویسنده از کامپیوتر، چت، وب کم، گوشی A۷ حرف می زند. باتوجه به سرعت پیشرفت فناوری امروز، همه این ها تغییر کرده و ممکنست خواننده نوجوان را پس بزند و رمان را تاریخ مصرف دار بکند. دوستی های نوجوانی بسیار مهم و تأثیرگذار و در تکمیل شخصیت نوجوان مؤثرند، اما سوال مهم این است که چرا آرزوی برونگرا فقط یک دوست صمیمی دارد که او هم یک شخصیت منفی است! چرا نویسنده از ظرفیت مدرسه، کلاس زبان و دوستی های گوناگون نوجوانی استفاده نکرده است؟ نادیده گرفتن ساختارهای تشکیل هویت سبب شده نویسنده فقط و فقط روی خانواده و اقوام تمرکز کند و نزدیک ترین دوستان آرزو را دخترعموهایش به تصویر بکشد. فراوانی موضوع برای نوجوان امروز چقدر است؟
وی افزود: جزع آرزوها می تواند پلی میان نوجوانان با دنیای ناآشنای بیرون باشد و کمکش کند تا تعارضات ذهنی اش را حل کند و راه و رسم تصمیم گیری و محدوده سالم ارتباط با دیگران را بهتر بشناسد. این رمان دریچه ای نو به زندگی نوجوان می گشاید و تلاش سازنده ای برای اصلاح رابطه والدین و نوجوان می کند.
در ادامه، معصومه امیرزاده به بررسی داستان بلند «نگهبان سرو»، کم حجم ترین اثر نویسنده پرداخت و درباره ی فضای اقلیمی این رمان اظهار داشت: داستان نویس اقلیمی بی آنکه خود بدان اشراف داشته باشد، اهتمام در رجعت به جهان آغازین دارد. در او نوعی میل به بازگشت و بهشت بدوی وجود دارد. داستان های اقلیمی این ظرفیت را دارند که در راه بازآفرینی آرامش ابتدایی انسان به دور از هیاهوی شهر، مخاطب خودرا با ریشه های فکری و فرهنگی خود آشنا کنند.
وی افزود: در داستان های اقلیمی شمال، عناصری مانند: توصیف طبیعت بومی، صور خیال اقلیمی، مناطق بومی، زبان و گویش محلی، معتقدات و آداب و رسوم، معماری منطقه، مشاغل و حرفه ها، پوشش ها، مسائل دهقانی و تحولات سیاسی اجتماعی منطقه، زنده و پویاست. داستان اقلیمی نگهبان سرو نیز در کوشش برای بازنمایی تعدادی از این عناصر با ته مایه ای اسطوره ای و حماسی و در کوشش برای پیوند دادن نسل امروز و میراث ادبی ایران است. این داستان ماجرای پسری نوجوان است که به علت ناتوانی مالی پدر محیط بانش می خواهد تحصیل را رها کند و در شهر مشغول بکار شود. اما پدر به دست قاچاقچی های چوب زخمی می شود و پس از آن مسیر تصمیم پسر تغییر می کند. درحقیقت او به ریشه های خود بازمی گردد و مخاطب نوجوان را همراه خود می سازد.
وی اضافه کرد: واضح است که نویسنده درباره ی به کارگیری اسطوره های ملی و افسانه های محلی اهتمام ورزیده است. استفاده از اسطوره هایی مانند آرش کمانگیر، زال و سیمرغ و افسانه نبرد «تیشتر»، الهه باران، با «اپوشه»، دیو خشک سالی، و داستان های عامیانه ای هم چون امیر و گوهر مؤید این ادعاست.
وی اظهار داشت: فاطمه نفری تلاش نموده است با بهره بردن از توصیف تزئینی طبیعت، بیان باورها، مشاغل، هوای بارانی و فقر معیشتی، ظرفیتهای اقلیمی اثر را فعال کند؛ اما ظرفیت استفاده از اسطوره ها و افسانه ها که عمدتا سبب عمق بخشی به ساختار و شخصیت ها می شود، به علت انباشت، قوام نیافته و از دست رفته است. بنظر می رسد نویسنده می توانست بر یکی از مجموعه تکیه گاه های ادبی و اسطوره ای به عنوان تصویر مرکزی تمرکز کرده و در طول اثر آنرا بسط دهد. هرچند طراحی شخصیت پویا و کنشگر، ضرب آهنگ داستان را به نحوی سرعت بخشیده که مخاطب نوجوان را با خود همراه می کند و در این سفر به ریشه ها، او با مجموعه ای از اسطوره ها و افسانه ها آشنا می شود.
در ادامه سیده عذرا موسوی درباره ی «گزارش های امیر، پسر عاشق» اظهار داشت: خیلی از داستان ها ترتیب زمانی دارند؛ یعنی از یک نقطه خاص شروع و به سمت پایانی در آینده حرکت می کنند. زمان، واقعه مهم و کنترل کننده ای است؛ برای اینکه سرعت داستان و گسترش آنرا تعیین می کند. اما با پایان داستان شروع کردن به ما اجازه می دهد که داستان را مقابل خودش به کار ببریم و نشان دهیم که چگونه تمام خطوط داستان به نقطه نهایی رسیده اند. برای برخی خوانندگان دانستن پایان داستان تنها حکم دیواری را دارد که در مقابل آن، داستان طنین می اندازد و برمی گردد. این شیوه می تواند برای خواننده نوجوان جذاب تر هم باشد.
وی اضافه کرد: در گزارش های امیر، پسر عاشق نیز داستان نه از پایان؛ بلکه از نقطه ای نزدیک به انتها شروع شده و رفته رفته به ابتدای خط زمانی داستان بازگشته است. بدین سان تعلیق برای نوجوانی که عاشق هیجان است، بالا رفته است. مخاطب در این اثر بدنبال این نیست که چه شده؛ بلکه بدنبال کشف این است که چرا و چگونه رخ داده. هرچند در همین بازگشت، بازگشت هایی هم به گذشته های دورتر انجام شده است. این اتفاق ضمن این که سبب شده پدیده «گذشته در گذشته» رخ دهد، داستان حال را در ذهن مخاطب به عقب می راند، آن چنان که گاهی حال بطورکامل فراموش می شود.
وی اظهار داشت: قهرمان داستان، «امیر»، نوجوان شانزده هفده ساله ای است که به علت معلولیت پدر می کوشد بخشی و یا تمام وظایف او را به دوش بکشد. برای همین روزها سر کار می رود و در مدرسه شبانه درس می خواند. او حواسش به کرایه خانه، خوردوخوراک، رخت و لباس خواهر و برادر، سلامت و امنیت پدر و حتی آمدوشد پسرخاله با الوات محله است. به مدرسه برادرش عباس سر می زند و با معلم گفت و گو می کند. مراقب مراودات و عملکرد وی در محل است و البته در قالب یک مخبر ساواک، مراقب همسایه ها و جاسوسی از آن هاست. درست است که نویسنده در پی ساخت قهرمان برای مخاطب است، ولی این همه مراقبت و توجه به اطراف و اطرافیان از پسر نوجوانی با آن همه مشغله که اتفاقاً بتازگی با مبارزه و انقلاب نیز آشنا شده و از سویی درگیر یک عشق نوجوانانه است، چیز غریبی است. بنظر می رسد در پشت امیر، نویسنده حواس جمعی قرار دارد که مادرانه مراقب همه چیز و همه کس است. قسمتی از این اتفاق به عدم تجانس نویسنده با شخصیت اول داستان برمی گردد.
وی اضافه کرد: نویسنده با اشاره به شخصیت جهان پهلوان تختی و اشاره به فرازهایی از زندگی او و نشان دادن توجه امیر به مرام و مسلک پهلوان می خواهد جورچین قهرمان را در ذهن مخاطب کامل کند. درحقیقت نویسنده با به کار بردن این ترفند، زیرکی به خرج داده و کوشیده نقاط ضعف امیر را با شخصیت تختی بپوشاند.
وی اظهار داشت: یکی دیگر از افراد داستان، «قربان» است که همان تیپ کلیشه ای مأمور ساواک (شهربانی) داستان های انقلابی را تکرار می کند. یک مرد کت شلوار کراواتی تازه به دوران رسیده و البته آبدارچی ساده ای که می خواهد در چشم دیگران یک مأمور عالی رتبه جلوه کند. سودای رسیدن به مقام و ثروت را دارد، موی دماغ اهالی محل است و برای رسیدن به اهدافش حاضر است حتی اقوامش را قربانی کند.
وی اضافه کرد: «مرضیه» (خواهر امیر)، «عباس» (برادر امیر)، «تورج» و «تاجی» (پسرخاله و خاله امیر) نیز تا شخصیت شدن راه دارند و تنه به کلیشه می زنند. ولی در این بین شخصیت مادر بسیار عالی پرداخت شده است. زنی با سبک و منش روستایی که نه افاده های دخترش مرضیه و نه طعنه های خواهرش او را از انتخاب های خود روی گردان نمی نماید. عزت نفس دارد و نیش و کنایه ها را به هیچ می گیرد. در فرازوفرودهای زندگی، راه خودرا می رود و عاشقانه همسر بی زبان و ساده دل خودرا دوست دارد.
وی افزود: پدر نیز شخصیت دیگری است که در داستان، خوش نشسته و نویسنده با نشان دادن غیرت و محبت پدر در قبال دیگران و خانواده، تصویر پدر غیرتمند ایرانی را در ذهن مخاطب پررنگ تر کرده است. هرچند مرضیه و عباس حس خوشایندی درباره ی پدر و مادر خود ندارند و نویسنده نیز تلاشی برای تعدیل این حس در داستان نکرده است.
وی اضافه کرد: نثر اثر پاکیزه، روان و بدون دست انداز است و خواندن اثر با وجود ضرب المثل های ساده، همه فهم و کم تر شنیده شده ای که نویسنده با هوشمندی برگزیده، دل چسب و دوست داشتنی است.
در بخش پایانی این جلسه سمیه عالمی درباره ی گزارش های امیر، پسر عاشق اظهار داشت: «این رمان داستان نوجوانی است که سالهای پایانی نوجوانی را می گذراند. نوجوانی که داستان انقلاب درونی اش با انقلابی که دارد در جامعه رخ می دهد، هم زمان است. همین هم داستان و شخصیت را به سمت عدالت خواهی و پهلوانی می کشاند.
وی اضافه کرد: امیر همراه خانواده اش از بوئین زهرا به تهران مهاجرت کرده است. این اثر نیز مثل رمان زمستان بی شازده، مؤلفه های داستان مهاجرت را دارد. کندن از سرزمین آشنا و رفتن به جایی که ناآشنایی با محیط تازه و آدم هایش می تواند وضعیت آغازین عدم تعادل در داستان باشد. هم چنین مشکلات مالی حاصل از مهاجرت از شهری کوچک به پایتخت، به عدم تعادل اولیه داستان کمک کرده است.
وی افزود: آنها در خانه عمو که چند سالی زودتر از آنها به تهران آمده است، ساکن می شوند؛ اما عمو هم مشکلات خودش را دارد و همین، خانواده امیر را ملزم به تکاپوی تامین اجاره منزل، علاوه بر هزینه زندگی در تهران می کند. پدر خانواده به علت لطمه در زلزله بوئین زهرا قدرت تکلم و شنوایی اش را از دست داده است و این موجب محدودیت وی در انتخاب شغل شده و نوجوان داستان را به ترک تحصیل و کوشش برای پشتیبانی از خانواده واداشته است. همین تکاپو گام دوم داستان است که بناست سیر صعودی داستان تا نقطه اوج را رقم بزند.
وی اظهار داشت: مشکلی که برای پدر ایجاد می شود، امیر را مجاب می کند به کاری که شوهرخاله اش به او پیشنهاد کرده تن بدهد. بدین سان همانطور که انتظار می رود، پیرنگ و التهابات قه مدام رشد می کند. بنظر می رسد قصه گویی برای نویسنده در اولویت است و این می تواند برگ برنده اثر باشد. از قضا دختری در خانه ای که مسئولیت گزارش نوشتن از آن به امیر محول شده، دل شخصیت اصلی را می لرزاند و او را در دوگانه عشق و عقل قرار می دهد.
وی اضافه کرد: «شازده» این داستان، «شاه تیله» ای است که شخصیت اصلی داستان در مدار رشدی شخصیت برای رسیدن به وضعیت ثانویه از آن می گذرد. در این اثر نیز مخاطب مانند باقی رمان های نویسنده با عشق دوران نوجوانی روبه روست و این می تواند دومین مؤلفه مشترک داستان های نویسنده باشد که البته گاه به جا و درست عمل کرده و گاه نه! نسبت و ارتباط شخصیت اصلی با پدر از نقاط مشترک دیگر داستان های نویسنده است که می طلبد از نظر روانشناسانه و بررسی انواع ارتباط گروه سنی نوجوان با خانواده، اثر را به بوته نقد ببرد. و البته همین چند اشتراک اسباب شباهت خط پیرنگی بین این کار با زمستان بی شازده شده است.
وی اظهار داشت: راوی غیر هم جنس در این داستان هم در واگویه ها و پرسش های بسیاری که راوی از خود دارد، توصیفات و حس ها، چشم اسفندیار شده است. گویا هنوز شخصیت از نویسنده فاصله بسیاری نگرفته است و همین فضای پسرانه کار را گرفتار چالش می کند. البته می شد با ترفندی در انتخاب زاویه دیدی جز من راوی و تغییر لحن ها و کنش ها این حفره را پر کرد. ضمن این که برخی کنش ها، شخصیت را بزرگ تر از کلاس نهم و گاهی کوچک تر از این سن نشان میدهد. بنظر می رسد نویسنده قصد داشته عشق را که برای دومین بار در آثارش بروز می یابد، بالغانه تر بسازد و نشان بدهد، اما هم چنان راه برای رفتن وجود دارد.
وی اضافه کرد: بااینکه دست نویسنده از نظر دایره واژگانی و ظرفیتهای کلامی پر است و با تدبیر به قابل کردن نثر و زبان داستان پرداخته است، اما هم چنان جای فضاسازی خالی است. داستان بجای رفتن سمت روایت و مستقیم گویی می توانست با بهره گیری از این ظرفیت، قصه گوتر شود. به همین منوال که متن سمت فضاسازی نرفته است، شخصیت ها نیز بی تصویر و چهره درآمده اند.
وی افزود: آن چه مسلم است، تسلط نویسنده بر جهان داستان نوجوان و شناخت ظرفیت ها و قابلیت های آنست. او هم نگاهی به نوجوان گذشته داشته و نقش او را در تغییرات بزرگ اجتماعی ایران بررسی نموده و توجهی هم به نوجوان امروز، نیازها، لغزش ها و رشدهایش داشته است. نسبت نوجوان در داستان های فاطمه نفری با سرزمینی که در آن زندگی می کند، روشن و سازنده است. بنظر می رسد نویسنده در قدمهای بعدی، با توجه بیش تر به جهان نوجوان امروز و کشف راه های ارتباطی او با پیرامون، می تواند داستان های راه گشایی بنویسد؛ برای جبران فاصله ای که نوجوان امروز از مظاهر هویتی خود گرفته است.
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب