راویتی از زندگی معمولی و بدون سانسور شهید یوسفی

راویتی از زندگی معمولی و بدون سانسور شهید یوسفی کادو دونی: گلستان جعفریان می گوید در نوشته هایم دنبال شورآفرینی و تبلیغ برای ادبیات پایداری نیستم بدین سبب روایت باورپذیر و زندگی معمولی را انتخاب کردم.


«پاییز آمد» روایتی از عشق و عاشقی یک دختر نوجوان با یک رزمنده است؛ زندگی معمولی فخرالسادات موسوی، همسر شهید «احمد یوسفی» که گلستان جعفریان با این رویکرد که ادبیات مقاومت نیاز به بسترسازی ارزش ها به دور از شورآفرینی و تبلیغ دارد، آنرا روایت کرده است. روایتی که مقام معظم رهبری آنرا تحسین کرده و تقریظی بر کتاب نوشته اند.
گلستان جعفریان، نویسنده ادبیات دفاع مقدس قبل تر گفته بود دغدغه اش در کتاب های «روزهای بی آینه» و «پاییز آمد» این بوده است که نگاه واقع گرایانه تری نسبت زنان عرضه نماید و نظرش بر این است که «راویان کتاب های من به من اعتماد داشتند که نمی خواهم ارزش های آنان را زیر سوال ببرم. تنها خواسته من این است که بدون کلیشه نشان دهم که انتخاب هایشان چه عواقبی داشته است. زندگی های ارزشی تاوان زیادی دارند و گاهی ممکنست آنهایی که این نوع زندگی را دارند در جایی منتقد زندگی خود شوند. مخاطب هم دوست دارد که زندگی آنها را بدون سانسور ببیند.»
گلستان جعفریان و خانم موسوی به مدت ۳۰ ساعت به گفت و گو نشستند تا داستان این کتاب را پیش ببرند. بطور معمول در روایت خاطرات و زندگی شهیدان، آنها موجوداتی دست نیافتنی معرفی می گردند که گویا زندگی عادی و روزمره نداشتند پس تصور جامعه از شهیدان، افرادی عاری از هر گناه و اشتباه است، درحالی که آنها نیز زندگی معمولی و روزمره مانند همه شهروندان داشته اند، عاشق شده، ازدواج کردند و آرزوهایی مانند خیلی از ما داشتند اما «پاییز آمد» روایتی متفاوت و بدون روتوش از زندگی واقعی خانواده سردار احمد یوسفی است.

نگاهی متفاوت به ادبیات پایداری

گلستان جعفریان، در گفت و گو با ایسنا درباره تفاوت نگاه و نگاهی که به روایت زندگی معمولی این افراد داشته و انگیزه اش از این کار اظهار داشت: همیشه در صحبت هایم گفته ام، ادبیات پایداری نوعی نیازسنجی است. اینگونه ادبی به قدری فنی است که شما می توانید برمبنای نیازهایتان آن چه را که می خواهید از ظرف اینگونه ادبیات بردارید. بطور معمول شهیدان را آدم هایی بسیار متفاوت و دست نیافتنی و در حقیقت اسطوره معرفی کرده اند البته این طور هم بودند و ما اسطوره های بزرگی داشتیم اما آنها زندگی معمولی هم داشتند.
او با اعلان اینکه برایش مهمست مخاطبان، کتاب هایش را بخوانند، اظهار داشت: در کتاب هایم بدنبال شورآفرینی و تبلیغ نیستم بدین سبب روایت زندگی معمولی و انتخاب یک دختر نوجوان را انتخاب کردم. این دختر نوجوان عاشق پاسداری می شود که این پاسدار در صحبت هایش می گوید «ممکن است شهید شوم یا علیل شوم و عمری به زحمت بیفتی، آیا می خواهی با من ازدواج کنی؟» این دختر ۱۶ ساله به خاطر عشقی که او داشته و همین طور عشقی که به اعتقادات و ارزش هایش دارد، با او ازدواج می کند. قبول کردن چنین فردی برای ازدواج شاید در ابتدا ساده به نظر بیاید اما شاهد می باشیم فخرالسادات در طول زندگی گرفتار چه پیچیدگی هایی می شود، از اینکه هر روز و هر لحظه به این فکر کند که احمد را از دست می دهد، چقدر رنج می کشد. زندگی بسادگی شکل می گیرد اما با پیچیدگی ادامه پیدا می کند.

روایت بدون سانسور دلدادگی فخرالسادات

این پرسش مطرح می شود که عشق روای داستان به همسرش می تواند نوعی تجربه زیسته خیلی از شهروندان باشد پس شاید حس همذات پنداری مخاطب با شخصیت ها را به همراه داشته باشد؟ که گلستان در پاسخ به آن اظهار داشت: اتفاقا راویِ من [فخرالسادات] فکر نمی کرد درباره ی چه شخصیت هایی صحبت کند، بنای صحبت هایش اصل زندگی خودش بود اما من در این کتاب مامان لعیا را برجسته کردم. پدرش را از شخصیت ها محوری گذاشتم. فخرالسادات مادری دارد که به شدت نگران او است. پدری دارد که با ازدواجش با یک نظامی موافق نیست برای اینکه که خودش هم نظامی بوده و می گوید ازدواج با نظامی پیچیدگی های خودرا دارد. پدر و مادرش سر عقد دخترشان نمی آیند و تا لحظه آخر می گویند: «می توانی برگردی و هر آن چه که احمد خریده برگردانیم.» آنها نگران آینده دخترشان هستند. حتی زمانی احمد شهید می شود و فخرالسادات با دو کودک زیر پنج سال می ماند، مادرش به او می گوید: «این روز را می دیدم که نمی خواستم با این آدم ازدواج کنی». این ها را بدون سانسور در کتاب گفته ام و نشان داده ام پیچیدگی های این ازدواج، حلاوت و شیرینی ها و رنج این زندگی کجاست. همه این ها را بی رودربایستی به مخاطب گفته ام.
وی در ادامه بیان کرد: مخاطب این کتاب می تواند انتخاب نماید که در جبهه‌ی مامان لعیا باشد و یا فخرالسادات؛ مامان لعیا می خواست که فخرالسادات هم مانند دو دختر دیگرش تحصیل کند و در آینده کارمند شود و شغلی داشته باشد و با یک فرد ازدواج کند، بچه دار شود و خانه بخرد و در کل زندگی روزمره ای داشته باشد. اما فخرالسادات می خواهد در زندگی اش تغییر بوجود آورد، در شخصیتش اتفاقی بیفتد، نمی خواهد ازدواجی با چارچوب های مشخص داشته باشد. او با پدر و مادرش هم عقیده نیست و این مساله را با شجاعت اعلام می کند.
جعفریان اضافه کرد: خیلی های می گویند بچه های امروز در انتخاب و زدن حرف هایشان، شجاع بوده و تهور دارند اما فخرالسادات در آن دوره و در سن کم، شجاعانه این کار را می کند و می گوید می خواهم در زندگی با احمد رشد کنم. البته این درحالی است که احمد هر روز او را به خانه مادرش می برد تا کارتن مورد علاقه اش را ببیند برای اینکه آنها تلویزیون نداشتند. من دنبال این بودم این ظرافت های زندگی را بگویم. این ظرافت ها بستری برای بیان ایده آل ها و ارزش هایی است که در انتخاب آدم ها نهفته است. این ها چیزهایی بود که می خواستم در کتاب «پاییز آمد» بگویم.
این نویسنده تاکید کرد: زندگی و شجاعت شهیدان، زندگی همسران شهید، یتیم شدن فرزندان و مطالبی از این دست را بارها به تصویر کشیده اند اما اهتمام کرده ام از این منظر به زندگی شهید احمد یوسفی نپردازم و زندگی معمولی آنها را نشان دهم. کتاب «پاییز آمد» از این جهت با کتاب های شبیه به خود متفاوت می باشد.



سراغ کسانی می روم که بدانم حرف های متفاوت دارند

او درباره ی این که با این نگاه و رویکرد سراغ همسران شهدای دیگر هم خواهد رفت، اظهار داشت: همیشه این مساله دغدغه ام بود و سال ها پیش با همسر شهید مهدی زین الدین مصاحبه کردم. فخرالسادات موسوی همسر شهید احمد یوسفی زن مستقلی است. در یک خانواده نظامی بزرگ شده، مادرش کمی تمایلات فمنیستی دارد. زمانی که ازدواج می کند، سبک و سیاق زندگی خودرا ادامه می دهد اما همسر شهید زین الدین، خودرا در مقابل این پاسدار فردی خودباخته می بیند، حتی می گوید: «آرم سپاه برایم سجده گاه بود و تقدس داشت.» اینطور بود که هرچه شهید بگوید، برایش وحی منزل بود. البته او نیز زنی مستقل، صاحب علم و شخصیت ارزشمندی دارد اما این پاسدار برایش تقدس داشت و در مقابل او خودرا نادیده می گیرد. در داستانهای خودم از همسران شهید و زنان و مردانی که درگیر جنگ بوده، سراغ کسانی می روم که بدانم می خواهم حرف متفاوتی از آنها بگیرم و چیزی را مطرح کنم که کمتر در ادبیات پایداری به آنها پرداخته شده است.

می خواهم راوی ها بی رودربایستی حرف بزنند

این نویسنده با اعلان اینکه هیجان و زندگی متفاوت و پر از فراز و فرود و پیچیدگی اتفاقات زندگی، ملاک او برای روایت کردن نیست، اشاره کرد: می خواهم شخصیت ها واقعی باشند، بی رودربایستی حرفشان را با مخاطب بزنند تا خواننده با آنها احساس همذات پنداری کرده و آنها را درک کند و بداند آنها نمی خواهند خودشان را با وجود نگرانی ای که نسبت به لطمه خوردن به ارزش ها و ادبیات پایداری دارند، مخفی کنند. آنها واقعیت زندگی را پنهان نمی کنند.

چالش های روایت متفاوت
او درباره ی چالش ها و محدودیت های این نوع روایت، توضیح داد: واقعا در انجام این کار مشکل داریم و دشوار است. چرا باید [نوشتن] کتاب چند سال طول بکشد؟ برای اینکه راوی فخرالسادات یا همسر زین الدین نمی خواهند اینطور روایت کنند. از جانب دیگر نویسنده های ما با استانداردهای ارزشی و شوق آفرین کاملا خو گرفته اند. به نظرم شوق آفرینی و تبلیغی کار کردن برای جنگ برای دهه ۱۳۶۰ است و برای امروز نیست. مادامی که کشور در صلح است باید بسترسازی ارزشی شکل بگیرد نباید به شکلی بنویسیم که شورآفرینی برای حضور در جبهه ها باشد. نگاهم این است و راوی به این مساله تن نمی دهد و واقعا کار پیچیده ای است. تا لحظه آخر انتشار کتاب، روای می گفت این چاپ نشود، آنرا حذف کن. این ها را سانسور کن و... برای پنج کتاب اخیرم در ۱۰ سال قبل با این مشکلات روبه رو بودم و زمان زیادی برد تا راوی به آن چه می خواهم، تن دهد.

واکنش راوی به چاپ کتاب؛ از گریه تا نگرانی های بیهوده
جعفریان در ادامه اظهار داشت: زمانی که کتاب «پاییز آمد» چاپ شد، پسر شهید یوسفی به من زنگ زد که حاج خانم دارد گریه می کند و می گوید چرا باید در این کتاب ها این ها گفته می شد، زنجان شهر کوچکی است و ممکنست حرف و حدیث هایی پشتش گفته شود. به پسرشان گفتم: «حاج خانم کتاب «روزهای بی آینه» را خواند و گفت می خواهم این نویسنده کتابم را بنویسد برای اینکه او کتاب را واقعی دید و حرف خودش بود؛ در این کتاب بی رودربایستی شخصیت منیژه را عریان می بینیم. حاج خانم کتاب واقعی و بی رودربایستی و کتابی خارج از هر نوع نگرانی و چارچوبی می خواست حالا که کتاب چاپ شده نمی تواند بگوید نمی خواهم. دلداری ای ندارم به ایشان بدهم. باید با خودشان کنار بیاید.» این چیزهایی بود که این مدل کار را پیچیده می کرد برای اینکه راوی های ما به آن سبک عادت کرده اند و سبک ما را برنمی تابند و زمان می برد تا بتوان رضایتشان را جلب کرد.
او اضافه کرد: البته ایشان بعد از آن که بازخوردها را در نسل جوان دید، گفت «اشتباه می کردم و نمی دانم چرا فکر می کردم نباید شخصیت مامان لعیا با این جزییات باز شود، یا رابطه روحی و جسمی با احمد نباید طرح شود. بیخود نگران این چیزها بودم و اتفاقا بیان این ها موجب می شود مخاطب با راوی کتاب احساس نزدیکی کند و خواننده حس می کند عضوی از خانواده ما است و شاید شبیه این چالش ها را در خانواده اش درک کرده است.» این طور کار کردن سخت و پیچیده است اما تأثیرش عمیق بوده و می تواند مخاطبان بسیاری را از قشرهای مختلف به ادبیات پایداری جذب نماید.

جای خالی انتخاب در ادبیات پایداری
جعفریان در پاسخ به اینکه بی رودربایستی حرف زدن از جنگ و اتفاقات پشت جبهه ها چطور می تواند برای ارزش ها بسترسازی کرده و یا مخاطب جذب نماید، اظهار داشت: در کارگاه هایی که دارم دخترهایی بودند که این کتاب را خوانده بودند، گاه دختران، زیر ۲۰ سال داشتند و وقتی از آنها می پرسیدم نگاه تان به کدام نزدیک است آیا مانند مامان لعیا فکر می کنید که چندین سال کنار همسرش زندگی آرامی داشت یا نگاه تان به ازدواج مانند فخرالسادات بود. گاه دخترانی که ظاهر مذهبی هم نداشتند، می گفتند ترجیح می دهیم زندگی ۵ ساله ای مانند فخرالسادات داشته باشیم تا یک زندگی ۳۰ ساله تکراری. برای اینکه آنها عشق فخرالسادات را واقعی می دیدند.
او در آخر اشاره کرد: در این کتاب مخاطب در موقعیت انتخاب قرار می گیرد. در لطمه شناسی ادبیات پایداری یکی از لطمه ها این است که مخاطب موقعیت انتخاب ندارد و بیشتر در یک بستر تبلیغ و تأیید شده، کتاب را می خواند. در «پاییز آمد» مخاطب کاملا با یک زندگی معمولی مواجه می باشد، ازدواج فخرالسادات و احمد مانند دیگر زوج ها در دهه ۱۳۶۰ است. تفاوتی دیگری که کتاب دارد این است که خواننده می تواند انتخاب نماید و این بستر انتخاب در ادبیات پایداری جایش خالی است و ما بیشتر یک بستر تعیین شده داریم.


1403/07/24
09:22:18
5.0 / 5
51
تگهای خبر: ادبیات , استاندارد , انتشار , تصویر
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
نظر شما در مورد این مطلب
نام:
ایمیل:
نظر:
سوال:
= ۵ بعلاوه ۳
کادو

كادو دونی

فروش انواع کادو

kadodooni.ir - حقوق مادی و معنوی سایت كادو دونی محفوظ است